مرد باراني

....

سلام

بعد از چند سال

خودمم فكر نميكردم دوباره برگردم ولي اومدم فقط به خاطر يه دوست

سربازي تموم شد نميشه گفت خوش گذشت ولي مهم اينه كه گذشت

حالم امروز اصلا خوب نيست به هر دري زدم بسته بود حتي به  كسايي كه كارشون داشتم هم جواب تلفنمو ندادن

كلافم و تنها سه هفتس سربازيم تموم شده و وحشتناك احساس تنهايي ميكنم

[ دو شنبه 9 مهر 1397برچسب:دوست, ] [ 10:44 ] [ ali ] [ ]


بعد از چند سال

سلام اومدم بلاخره بعد حدود 2 سال اوضاعم بهتر نشده که هیچ بدتر هم شده الان شدم سرباز و واسه چن روز اومدم مرخصی واسه بعضیا خیلی دلم تنگ شده بود کاش میتونستم ه روزی پیداشون کنم بهشون بگم چقدر دل تنگشونم و دوسشون دارم بازم میام امیدوارم خیلی زود بتونم بیام

[ دو شنبه 13 آذر 1396برچسب:, ] [ 13:19 ] [ ali ] [ ]


زندگی لعنتی ...

بعد مدت ها شروع کردم به نوشتن

ولی نمیدونم چی بنویسم

نمیدونم از کجا شروع کنم

این زندگی لعنتیم هیچ چیز خوبی نداره که بخوام ازش بنویسم

این مدت سکوت کردم و چیزی ننوشتم فکر کردم میتونم باهاش کنار بیام ولی انگار نمیشه یا شاید من نمیتونم

ولی یه چیزو خوب فهمیدم فقط تو ارومم میکنی

[ شنبه 2 خرداد 1394برچسب:, ] [ 1:44 ] [ ali ] [ ]


درد دل با خدا

 خداجون سلام

امروز خیلی روز خوبی نبود

فقط یه چیزی رو کم داشت

یه چیزی که فقط تو میتونی بهم بدی

خدا جون بهش بگو بیاد

خدا میبینی که دارم واسه اومدنش اشک میریزم

پس بگو بیاد

اخه چقدر باید انتظار بکشم

اخه خدا اون که روزی به هزاران نفر سر میزنه

چه اشکال داره امشب به منم سر بزنه چه اشکال داره

به اون هزاران نفر یه نفر دیگه هم اظافه بشه

یه نفر که حقشه بمیره حقشه بره به درک

خدایا به فرشته مرگت ادرس منم بده

بگو بیاد و شب بدمو  تبدیل به بهترین شب کن کامل کنه

دوست ندارم صب بلند شم

دوست ندارم باز یه روز لعنتی دیگه رو شرو کنم

فرشته مرگ بیا جون منو یه دیونه یه احمقو بگیر منو با خودت ببر

[ شنبه 15 آذر 1393برچسب:, ] [ 18:17 ] [ ali ] [ ]


خطاب به فرشته مرگ...

چیو میخوای اثبات کنی؟!

میخوای ثابت کنی برام زوده که بیای سراغم؟!

بهم بی توجهی میکنی تا دل سرد بشم ازت ؟!

جوابمو نمیدی تا بیخیالت بشم

باید بدونی داری اشتباه میکنی

تو که میدونی هر چه دیر تر بیای برای من سخت تره

پس تا دیر نشده بیا

هر چی بیشتر بهم بی توجهی کنی بیشتر بهت احساس نیاز پیدا میکنم

پس دست از این بازی بردار و بیا

 

[ چهار شنبه 28 آبان 1393برچسب:, ] [ 11:46 ] [ ali ] [ ]


اهنگی که دلم میخواست وصف حالم باشه

صدای اعتراض میاد از همه دور و برم

                                 هرچی بلند باشه بازم از هدفم نمیگذرم

باور کنید یا نکنید امشب می افته اتفاق

                                 یه حادثه که بعد اون از من نمیگیرید سراغ

ساده بگم رفتنی ام میخوام بمیرم و برم

                                 زمین واسم جایی نداشت به اسمون مسافرم

امشب میخوام برم پیش خدا تو اسمونا جا شم

                                  اغوشتو وا کن خدا تو بغلت رها شم

امشب شب قشنگیه لحظه ی جون سپردنه

                                  یه اسمون میدونه که موقع برگشت منه

بابا ببخش منو ببخش که ساده از تو میگذرم

                                  مادر برام گریه نکن اینجوری من ارومترم

محض رضای روزگار هیچ کس جلومو نگیره

                                   با مرگ یه بی کس و کار یه نفرم نمیمیره

اسوده با خیالی خوش برید پی دلخوشیتون

                                   خاطر هام مال شما خوب و بدش ارزونیتون

ساده بگم رفتنیم میخوام بمیرم و برم

                                    زمین واسم جایی نداشت به اسمون مسافرم

امشب میخوام پیش خدا تو اسمونا جا بشم

                                    اغوشتو وا کن خدا تو بغلت رها بشم

 

[ سه شنبه 27 آبان 1393برچسب:, ] [ 20:11 ] [ ali ] [ ]


خداااا..........

خدااااا..........

خودت ميدوني چقدر تنهام

خودت ميدوني چقدر سادم

پس چرا سر راهم قرارشون ميدي

چرا فقط كسايي رو سر راهم قرار ميدي كه

ازم سو استفاده ميكنن

ديگه خسته شدم

اره خسته از اين كه بازيچه باشم

ديگه نميخوام بازه دست ديگران باشم

...

 

[ سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:, ] [ 16:9 ] [ ali ] [ ]


تولد ...

دوباره سلام

چند روز پيش تولدم بود

ولي برخلاف خيليا كه واسه خودشون تولد ميگيرن

من نه تولد گرفتم

نه خوشحال شدم

اره خوشحال نشدم بلكه بيشتر از خودم بدم اومد

اخه تنهايي واقعي رو حس كردم 

وقتي كسي رو ديدم كه تولدش همون روز تولد منه

و فقط تو صفحه فيسبوكش

بالاي پنجاه نفر بهش تولدشو تبريك گفتن

وقتي گفت كه واسه خودش جشن گرفته و همه دوستاش بودن

هه ولي من

حتي يه نفر تولدمو هم يادش نبود

چه برسه به اين كه بخواد بهم تبريك بگه

نه من ازين ناراحت نيستم كه چرا تولدمو كسي بهم تبريك نگفته از اين ناراحتم

كه اين قدر  تنهام

 

 

 

 

[ دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:, ] [ 17:44 ] [ ali ] [ ]


تيغ...

اخه چرا ؟؟؟؟؟؟

چرا وقتي بايد اون اتفاق بيفته كه دورم شلوغ باشه

اصلا اونا به چه حقي منو نجات دادن ؟؟؟

چرانزاشتي كارم تموم بشه ؟؟؟

ديشب كه تا دم مرگ رفتم

چرا نزاشتي راهت بشم ؟؟!!

فرشته مرگ

اصلا ميدوني چيه خودم

مجبورت ميكنم بياي و منو با خودت ببري

تو عيد كه با اين كه رگمم زدم بازم نتونستم بهت برسم

ولي اين دفعه ....

 

[ چهار شنبه 10 ارديبهشت 1393برچسب:, ] [ 1:38 ] [ ali ] [ ]


هه هه هه ....

هه هه هه...

خداااااااا

ميدوني به چي ميخندم ؟!

هه چه سوال مذخرفي خوب معلومه كه ميدوني

اما ميخوام خودم برات بگم

ديروز كه داشتم مثل هميشه

دستمو خط خطي ميكردم

ديروز كه داشتم يه يادگاري ديگه رو دستم مينوشتم

خواستم تمومش كنم

خواستم رگمو بزنم و خودمو راحت كنم

 اما بازم به خاطر همون دليل هميشگي نتونستم

خدا

خودت ميدوني بريدم

ديگه يادگارياي  رو دستم زياد شده

پس كمكم كن

زودتر بميرم

[ یک شنبه 31 فروردين 1393برچسب:, ] [ 21:13 ] [ ali ] [ ]


ساده بودن...

هميشه ساده زندگي كن

سادگي خودتو تو انجام هر كاري حفظ كن

جايي به دنيا اومدم كه ادماش خوش بخت بودن چون ساده زندگي ميكردن

از همون بچگي تصميم گرفتم ساده زندگي كنم

ساده بپوشم

و ساده كارامو انجام بدم

ساده ...ساده...ساده...

اما حالا

حالا كه بزرگ شدم

 حالا كه از اون ادما با تمام سادگيشون دور شدم

از سادگي و هرچيزي كه بهش مربوط بود متنفر شدم

 چون همين سادگيم باعث تنهاييم شد

حالا ديگه حتي وقتي لباس ساده ميپوشم مسخرم ميكنن

خدايا اگه اينا واسه اينه كه بزرگ شدم

جونمو بگير چون نميتونم از بچگي و سادگي خودم جدا باشم

 

[ شنبه 23 فروردين 1393برچسب:, ] [ 21:2 ] [ ali ] [ ]


من و مرگ سه متر بالاتر از اسمانيم

ديشب توي يه فيلم پسره از دختره پرسيد :

چقدر دوستم داري ؟

دختره گفت ؟

از اين جا تا به اسمون

همين سوالو دختره از پسره پرسيد

پسره در جوابش گفت :

از اين جا تا سه متر بالاتر از اسمان

اما من تنهام

كسي رو ندارم

تا حتي ازين جا تا به اسمون دوسش داشته باشم

خدا جون

تو كاري كن من ومرگ به هم برسيم

قول ميدم او ن رو ازين جا تا سه هزار متر بالاتر از اسمون دوست داشته باشم

[ چهار شنبه 20 فروردين 1393برچسب:, ] [ 20:59 ] [ ali ] [ ]


درد دل...

كمكم كن!

   ديگه نميتونم

      ديگه خسته شدم

         ميدونم تو هم داري بهم ميخندي و مسخرم ميكني

            ميدونم تو هم داري بهم ميگي ديونه

               درست مثل تمام كسايي كه دور و بر من هستن... !!!

درست مثل همين ادماي دور و بر من

   تو هم به درد دلام گوش نميدي

     اما نه تو كه فرشته اي

      و فرشته ها كه از خودشون اختياري ندارن

       همه اختيارت دست خود خود خداست

         پس از تو ميخوام خدا

          تو ازش بخواه، بهش دستور بده تا؛

            كار هميشگيشو انجام بده 

              ميدونم اياقت همون رو هم ندارم 

               ولي خودت ميدوني چه عذابي دارم ميكشم اخه تو خدايي

                 پس بهش دستور بده از فرشته مرگت بخواه

                  جون منو بگيره

 

 

[ یک شنبه 17 فروردين 1393برچسب:, ] [ 15:33 ] [ ali ] [ ]


عيد نوروز...

وقتي عيد نوروز مياد همه خوشحال ميشن و شادي ميكنن

نميدونم از كسي شنيدم يا يه جايي خوندم:

وقتي نوروز مياد نبايد خوشحالي و شادي كرد

بايد عزا بگيريم كه كه يه سال ديگه از عمرمون گذشت

و يه سال ديگه پيرتر شديم و به مرگ نزديك تر

من كه نميتونستم خوشحال باشم

اره اين عيد بيشتر برام عزا بود تا شادي

از يه طرف واقعا فهميدم تنهام

از يه طرفم ناراحتم چون يه سال ديگه از اين عمر لعنتي من گذشت

و من ميبينم كه هنوز زندم

[ شنبه 16 فروردين 1393برچسب:, ] [ 17:1 ] [ ali ] [ ]


ديوانه شده ام....

گريه ام گرفته است

ديگر نميدانم بايد بگريم ؟!!

بايد بخندم ؟!!

نميدانم چه بايد انجام دهم

گاهي ان چنان ميخندم

كه انگار شادتر از من در دنيا نيست

گاهي انچنان در لاك خود فرو ميروم كه

انگار عزيزترين خويش را از دست داده ام

به گمانم ديوانه شده ام

[ یک شنبه 18 اسفند 1392برچسب:, ] [ 20:31 ] [ ali ] [ ]


فيلم زندگيم.....

نمیدونم اگه فیلم منو خدا بده
به یه نفر تا اون یه نفر اونو تا اخرش نگاه کنه
چی اسمی روش میزاره
مطمئنم زندگی که نیست
ولی اگه خودم بخوام براش اسم بزارم میگم
عاشق
اره عاشقی که به امید عشقش به دنیا اومد به امید
عشقش بزرگ شد
و به امید این عشقه که زندگی میکنه
عشقی به نام مرگ

[ شنبه 10 اسفند 1392برچسب:, ] [ 20:3 ] [ ali ] [ ]


زندگي لعنتي....

لعنتي لعنتي لعنتي ............................

گند بزنن بهت زندگي

كاش همين الان تموم بشي

خدا خودت كه ديدي ديشب چه اتفاقي افتاد پس نزار تكرار بشه

ديگه تحمل ندارم

ميترسم

خدا دوباره اون اتفاق لعنتي تكرار بشه

پس ...............

خدايا كمكم كن

چطوري بايد صدات كنم كه جوابمو بدي

به خدا ديگه تحمل ندارم ..........................

اه لعنت به اين زندگي ................دارم ديونه ميشم

كاش همين الان ميمردم

[ سه شنبه 6 اسفند 1392برچسب:, ] [ 10:36 ] [ ali ] [ ]


عاشق اين اهنگ كامران مولاييم ....

تا حالا شده دلت بگیره * از دست غصه دق کنه بمیره
تا حالا شده که محتاج بشی * حتی خدا هم دستتو نگیره
تا حالا شده یه روز بی خبر * عشقت بره بهونشو بگیری
بفهمی هر چی میگغت دروغ بود * کم بیاری دلت بخواد بمیری

ای خدا زندگیم نقش بر آبه * حال قلب عاشقم بد جور خرابه
قسمت میدم که جونمو بگیری * زنده بودن واسه من عین عذابه
تو که از حال دلم با خبری * چرا گریه هام نداره اثری
به جرمی ای خدا بگو به من * داری ابروی من رو میبری


تا حالا تنها یه جا نشستی * بی سرصدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه رو چهرت * از اینکه حس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی * دلت بخواد کور بشی و نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات * زیر بارون بودن چتر بشینی

ای خدا زندگیم نقش بر آبه * حال قلب عاشقم بد جور خرابه
قسمت میدم که جونمو بگیری * زنده بودن واسه من عین عذابه
تو که از حال دلم با خبری * چرا گریه هام نداره اثری
به جرمی ای خدا بگو به من * داری ابروی من رو میبری

تمومش کن خدا دیگه بریدم * به هرچی که نمیخواستم رسیدم
تمومش کن تمومش کن خدایا * دیگه بسه عذاب قبر کشیدم
نه از عشق خیر دیدم نه از دوست * به کی خوش باشمو به چی امیدوار
دارم زجّه زنون به پات میفتم * تو میبینی ولی انگار نه انگار
............. تو میبینی ولی انگار نه انگار

[ یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, ] [ 15:30 ] [ ali ] [ ]


ولنتاين

ميگن ولنتاين روزيه كه هركسي به عشقش يه هديه ميده

منم ميخوام به تو هديه بدم اخه عاشقتم

ولي هيچي ندارم

فقط يه جون بي ارزش دارم

باشه همونو بهت تقديم ميكنم 

من هيچي ازت نميخوام كه بهم بدي

فقط جونمو بگير

اخه نامرد

هديه رو كه رد نميكنن

پس دلمو نشكن هديمو قبول كن

به خدا تا حالا هديه نگرفتم

تو با گرفتن جونم بزرگترين هديه رو بهم ميدي

[ جمعه 25 بهمن 1392برچسب:, ] [ 16:21 ] [ ali ] [ ]


گريه...

دلم ميخواد اونقدر گريه كنم

كه از گريه خندم بگيره

شايد در مورد من خيلي فكر ها بكنن

شايد بعضي ها فكر كنن ديونه شدم

شايد بعضي ها فكر كنن عاشق شدم

شايد فكر كنن تو عشقم شكست خوردم

شايد...

بگذار راحت باشن هر چي ميخوان فكر كنن يا بگن

اما بدان هيچ كس درد من را نخواهد فهميد

چيزي كه خيلي وقته تو دلم سنگينه ميكنه

 چيزي كه موجب شده روزي هزار بار ارزوي مرگ كنم

چيزي كه ...

 

 

 

[ یک شنبه 20 بهمن 1392برچسب:, ] [ 16:39 ] [ ali ] [ ]


اخرين نوشته در باره تو ...

سلام نميدم بهت چون هميشه كنارمي

چون هميشه حس ميكنم باهامي

امروز اومدم بهت بگم ديگه نميخوام در موردت بنويسم

ديگه خسته شدم

از اينكه اينقدر بهت خواهش كنم

و تو به خواهشها و التماس هاي من بي توجهي ميكني 

وقتي ميبينم حرفامو ميشنوي و انگار نه انگار كه شنيديشو

انگار اصلا وجود خارجي ندارم

اره خسته شدم

حالم اين روزا اصلا خوب نيست خيلي به هم ريختم

دارم ديونه ميشم

ميدوني چرا!!!

اره از تنهايي

ازين كه ميبينم حتي تو هم با اين همه خواهش با اين همه داد و فرياد كه كردم

بهم بي توجهي و ميبينم حتي ديگه تو رو هم ندارم....

ديگه درباره تو نمينويسم

فقط بدون هميشه منتظر فرشتتم

اي مرگ

 

 

 

 

 

[ شنبه 19 بهمن 1392برچسب:, ] [ 10:14 ] [ ali ] [ ]


خدا...........

خدايا

درسته كه ادم بديم

درسته ازت رو برگردوندم

اما خدايا تو هميشه كمكم كردي

پس اين دفعه هم خواستمو براورده كن

قول نميدم

چون ميدونم هر چقدر هم يه فرد بي نياز باشه بازم به تو نيازمنده

ولي خوب تمام سعيمو ميكنم

ديگه هيچ وقت برا خودم ازت چيزي نخوام

خدايا ميبيني كه دارم ديونه ميشم

اخه خدا مگه ازت چي ميخوام غير ازين كه جونمو بگيري

 

 

 

 

[ شنبه 28 دی 1392برچسب:, ] [ 10:4 ] [ ali ] [ ]


ننوشتم.........

چند وقته چيزي در موردت ننوشتم

ميدونم اما خوب چيكار كنم نتونستم

حالم خوب نبود فكر كردم 

بلاخره ارزوم داره براورده ميشه 

فكر كردم اومدي دنبالم

اما انگار خيال واهي بود

بايد از اول ميدونستم

به اين اسوني نميشه نمياي

ولي خوب

بيخيال

فقط بدون منتظرتم

اي فرشته مرگ

[ شنبه 21 دی 1392برچسب:, ] [ 16:27 ] [ ali ] [ ]


سلام...

سلام

ميدونم چند روزه كمتر بهت فكر ميكنم 

ولي خوب ميدوني 

كه هيچ وقت نبوده 

كه فراموشت كنم 

شايد كمتر بهت فكر كردم

ولي فراموشت نكردم

و هيچ وقت هم نكردم

چطور ميشه كه عشقم رو فراموش كنم

اي مرگ اي عشق ابدي من

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 11 دی 1392برچسب:, ] [ 15:59 ] [ ali ] [ ]


کمکم کن ...

کمکم کن

تا بتوانم سرم را جلو کسانی که برایم زحمت میکشند بلند کنم

کمکم کن

تا بتوانم دلشان را شاد کنم

نگذار با کارهای احمقانه ام دلشان را بشکنم

میدانم که کاری که تو برایم میکنی

انان را سخت غمگین میکند

ولی این غم بعد از مدتی از بین خواهد رفت

و اگر تو به من کمک نکنی

میدانم کاری خواهم کرد که

به می بزرگتر و سخت تر و ماندگار

دچار گردند

پس کمکم کن

ای فرشته زیبای مرگ

 

 

[ دو شنبه 9 دی 1392برچسب:, ] [ 8:7 ] [ ali ] [ ]


درد در اغوش كشيدن تو...

به هر كس گفتم در ارزوي در اغوش كشيدن تو هستم

به من خنديد و گفت

انسان هايي هستند كه خيلي خوبند

انها با ان همه خوبي خود

هر گز انقدر كه تو ارزوي در اغوش كشيدنش را داري ارزوي در اغوش كشيدنت را ندارند

چون از درد لحظه در اغوش كشيدنت ميترسند

ولي من ميگويم و اعتقاد دارم 

كه درد در اغوش كشيدن تو از دردي كه از دوري تو ميكشم كمتر است

و اگر هم بيشتر باشد

اصلا به درد لحظه در اغوش كشيدن تو نمي انديشم

بلكه به ارامش بعد از ان درد در اغوش كشيدنت، فكر ميكنم

اي مرگ

[ پنج شنبه 5 دی 1392برچسب:, ] [ 18:20 ] [ ali ] [ ]


دوستت دارم.........

دوستت دارم

اري دوستت دارم 

انقدر كه تمام فكرم با فكر به تو مشغول است

وبه غير تو نميتوانم فكر كنم

تو شده اي دل مشغولي من تنها

دوستت دارم

انقدر كه براي در اغوش كشيدنت

لحطه شماري ميكنم

انقدر كه با اينكه ميدانم حتي اگر در دل نيز صدايت بزنم

باز هم صدايم را ميشنوي ولي باز همچنان

براي امدنت فرياد ميزنم

اي كه نامت زيباترين كلمه هستيست

اي مرگ

[ چهار شنبه 4 دی 1392برچسب:, ] [ 19:17 ] [ ali ] [ ]


گاهي هيچي براي گفتن نداري ....

.......................................................

.........................................................

.....................................

.............................................................

...................................................

......................................................

................................................

......................................................................

مرگ

 

[ سه شنبه 3 دی 1392برچسب:, ] [ 20:34 ] [ ali ] [ ]


عشق ...

شنيده بودم

دو نفر در يك نگاه عاشق هم ديگه ميشن

شنيده بودم

دو نفر بعد يه مدت با هم بودن عاشق هم ديگه ميشن

اما من كه نه ديدمت

نه تا حالا باهات بودم

پس چرا اينقدر

حس ميكنم دوستت دارم

پس چرا اينقدر

دوريت برام سخت و عذاب اوره

پس چرا

عاشقت شدم

اي ارامش ابدي

اي مرگ

بيا كه ميخوام در اغوشت بگيرم 

و به اين عشق پايان بدم

 

[ دو شنبه 2 دی 1392برچسب:, ] [ 16:49 ] [ ali ] [ ]


گيجم...

گيجم

اره گيج گيجم

حالمو اصلا نميفهمم

چند وقته اينطوريم

دورو وريام بهم ميگن ديونه شدم

اما

نميدونن كه

حالا بيشتر از هر موقع ديگه از عقلم كمك گرفتم

حالا عاقل تر از هر موقع ديگم

اصلا تا حالا ديونه بودم حالا تازه عاقل شدم

پس بيا

هنوز كه دوباره عقلمو از دست ندادم

بيا و منو با خودت ببر

اي فرشته مرگ

 

 

[ یک شنبه 1 دی 1392برچسب:, ] [ 20:2 ] [ ali ] [ ]


يلدا...

شب يلداست

ميگويند اگر در شب يلدا هر ارزويي بكني براورده ميشه

ولي خدايا

من نه ارزو ميكنم 

نه مثل خيلي ها تو را به اين شب قسمت ميدم

اما ازت يه خواهش كوچيك ميكنم

اصلا التماس ميكنم

به فرشته مرگت بگو بياد اخه ميدوني كه خيلي وقته منتظرشم

بهش بگو امشب كه خوابيدم بياد راحتم كنه ديگه هيچي نميخوام

 

[ شنبه 30 آذر 1392برچسب:, ] [ 16:36 ] [ ali ] [ ]


نميدانم ...

ميداني

گاهي فكر ميكنم

يا در اين يك مورد صبر من كم است

يا شايد از ابتدا ادم صبوري نبوده ام

ولي هميشه به اين نتيجه ميرسم

كه صبر و انتظار من

نسبت به دفعه هاي قبل كمتر نشده

حتي بيشتر هم انتظار كشيده ام

و نه ادم كم صبري بوده ام

بلكه تو خيلي مرا منتظر نگه داشته اي

اري با توام اي فرشته مرگ

 

 

 

 

[ پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:26 ] [ ali ] [ ]


صدايت ميزنم...

با اين كه ميدانستم صدايم را ميشنوي ولي باز هم صدايت ميزدم

ميدانستم اگر صدايت هم نزنم ميداني كه منتظرت هستم ولي باز هم صدايت ميزدم

با تمام توان صدايت ميزدم ولي ...

تو هميشه به اين فريادهاي من بي توجه بودي

هميشه از كنارشان ساده رد شدي و فريادهايم را نشنيده گرفتي

ولي بدان من هميشه منتظرت هستم و صدايت خواهم زد

ميدانم كه خواهي امد

ولي من حالا به تو نياز دارم

من حالا به اغوشت محتاجم

بيا و مرا در اغوش گرم خود جاي بده اي

تو كه حتي بعضي از نامت هم وحشت دارند

اري با توام

 

 

اي مرگ

[ چهار شنبه 27 آذر 1392برچسب:, ] [ 16:48 ] [ ali ] [ ]


منتظرتم ...

سلام!!!

بازم مثل هميشه اومدم صدات بزنم

اما اين دفعه فرق ميكنه

دفعه هاي پيش تو تنهاييام صدات ميزدم

يا وقتي تنها ميشدم رو يه ورقه كاغذ اسمتو مينوشتم

و ازت خواهش ميكردم بياي

اما...!!!

اين دفعه فرق ميكنه

اومدم اينجا بنويسم تا همه بخونن و بدونن  كه منتظرتم

اخه چرا نمياي؟؟؟

اومدم سرت داد بزنم

بگم بيا

ديگه خسته شدم

بيا

ديگه بريدم

بيا و راحتم كن

بيا منو با خودت ببر

ميدونم به نظر خيليا براي همراه شدن با تو برام خيلي زوده

ولي من ديگه طاقت ندارم

اره با توام

اي فرشته مرگ

بيا و منو با خودت ببر كه خيلي وقته منتظرتم

[ دو شنبه 25 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:44 ] [ ali ] [ ]


شايد ...

خدايا!؟

نميدانم...

شايد از ان خواسته هايي باشد كه زماني كه به ان نياز داري به ان نميرسي

و زمان بي نياز بودن از ان به ان دست پيدا ميكني

ولي من حالا نيازمندش هستم

نه در زمان پيري

نه وقتي كه انقدر در لجن فرو روم كه همان لجن مرا به ان خواسته برساند

خدايا خودت كه ميداني روز به روز بيشتر و بيشتر به ان محتاج ميشوم

پس چرا اين تنها نياز من

را به بي نيازي تبديل نميكني

چرا ؟

مگر خواسته من چيست كه بر اورده نميشود

مگر غير از يك كلمه است :

مرگ

[ یک شنبه 24 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:10 ] [ ali ] [ ]


درد دلم...

اي زنده ها دور و برم را خلوت كنيد من به شما كاري ندارم

مرده ها از شما يك سوال داشتم!!!

شما را به خدا جوابم را بدهيد

چگونه صدايش زديد كه جوابتان را داد؟

چگونه؟؟؟

اگر به شما گوش ميكند

اگر صداي شما را ميشنود و به ان بي توجه نيست

بگوييد سراغ من هم بيايد

بگوييد مدت هاست كه منتظرت است

بگوييد خيلي وقت است دارد صدايت ميزند

 

اري مرگ

ان زيبا ترين هديه خدا به انسان ها را ميگويم

[ شنبه 23 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:46 ] [ ali ] [ ]


دل نوشته ...

روي دستم با تيغ خط انداختم
نميگويم به تعداد روز هايي كه رفته است
چون اصلا نبوده كه بخواهد برود
بلكه به تعداد دفعاتي كه
خواستم خودم را راحت كنم
ولي فرشته مرگ سرش جاي ديگر گرم شد

 

[ جمعه 22 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:0 ] [ ali ] [ ]


من ان روز ها...

نوشت “قم حا ” …
همه به او خندیدند!!
گریست …
گفت به “غم ها ” یم نخندید…
که هر جور نوشته شود درد دارد!!
از ته به سر بخوان
تا منِ آن روزها را بشناسی…!!

[ جمعه 22 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:30 ] [ ali ] [ ]


گذرگاه زمان...

در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهر

با همه تلخي وشيريني خود ميگذرد

عشقها ميميرند

رنگ ها رنگ دگر ميگيرند

وفقط خاطره هاست

كه چه شيرين وچه تلخ دست نخورده به جا ميماند

[ چهار شنبه 20 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:7 ] [ ali ] [ ]


نميدونم...

نميدونم چي بنويسم تاحالا هرچي نوشته خونده بودم و تو ذهنم مونده بودو مينوشتم اما امروز ...

.نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه احساس تنهايي ميكنم ....

نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي به مرگ فكر كردم ....

نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي احساس ميكنم به يكي نياز دارم تا سرمو بزارم رو شونش و گريه كنم ....

نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي احساس ميكنم يه ادم اضافي هستم...

اره شايد به خاطر هميناست كه از خدا ميخوام منو راحت كنه.......

[ دو شنبه 18 آذر 1392برچسب:, ] [ 20:26 ] [ ali ] [ ]


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد