نميدونم چي بنويسم تاحالا هرچي نوشته خونده بودم و تو ذهنم مونده بودو مينوشتم اما امروز ...
.نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه احساس تنهايي ميكنم ....
نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي به مرگ فكر كردم ....
نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي احساس ميكنم به يكي نياز دارم تا سرمو بزارم رو شونش و گريه كنم ....
نميدونم به خاطر اينه كه بيشتر از هر روز ديگه اي احساس ميكنم يه ادم اضافي هستم...
اره شايد به خاطر هميناست كه از خدا ميخوام منو راحت كنه.......